سیر تحوّل و اندیشه و عمل شیطان، به ماجرای بنیاسرائیل و پیامبران مبعوث شدهی این خاندان که رسید، مقطع مهمی از حیات بشر در عرصهی زمین آغاز شد که نقش و اثر آن تا آن روز که بشر، سیر و سفر در عرصهی تاریخ را تجربه خواهد کرد، از یادها نخواهد رفت.
«بنیاسرائیل»، نشانشده و حامل مأموریتی بودند که متأسفانه، بهدلایل مختلف که در این سلسله مقالات – به تفصیل، بهنحوی محقّقانه و بیطرفانه – مورد بررسی قرار گرفته است و بهرغم مجاهدت همهٔ انبیای عظیمالشأن الهی و مؤمنان مجاهد همراه ایشان، در میانهٔ راه، از رفتن و به انتها رساندن وظیفه و مأموریت محوّله بازماندند.
مطالعهٔ وقایع رفته بر بنیاسرائیل، پرده از بسیاری از سنّتهای ثابت تاریخی کنار میزند؛ چنانکه شناسایی همهٔ نامداران آنها در مقاطع مختلف، اسرار بسیاری از رخدادهای بعدی را برملا میسازد.
این مقالات، گفتوگوی خود را از وقایع رفته بر حضرت شیخالانبیاء ابراهیم خلیلالرحمان (ع) آغاز میکند و گام به گام، تا به عصر پیامبری حضرت موسی (ع) و مأموریتی که سایر انبیای این قوم بر دوش کشیدند، به پیش میآید. شکلگیری فرهنگ معبدی و جلای بابلی اسباط بنیاسرائیل، خوانندهٔ پژوهشگر را با یکی از مهمترین نقطهعطفهای تاریخی قبیله لعنت مواجه میسازد.
پراکندگی در میان اقوام و ملل و تبدیل شدن به مَثل اعلای تمرّد و سرپیچی، روزیِ مقدّر بنیاسرائیل نبود؛ اما همهٔ آنچه که خود کِشتند، کشتزار تاریخ، روزگاری آکنده از فسردگی و انتظاری سخت برای دیدار نجاتبخشی دیگر را در فرصتی دیگر، برایشان به ثمر نشاند.
در مسیر پر فراز و نشیبِ گفتوگو از قبیله لعنت، به بنیاسرائیل و پس از آن به یهود میرسیم و تاریخ بلند قومی که بی هیچ تردید طیّ بیش از چهارهزار سال گذشته، نقش عمدهای را در شکلگیری بسیاری از جریانات فرهنگی و تمدّنی اقوام و ملل ایفا نموده است.
بدون شناسایی آنچه که بر این قوم رفته و آنچه که از قِبَل این قوم بر سایر اقوام رفته است، امکان ارائهٔ تحلیلی جامع از موقعیّت کنونیِ فرهنگی و تمدّنیِ انسان حاضر و عصر معاصر وجود ندارد.
اسرائیل، یکی از نامهای حضرت یعقوب نبی (ع) فرزند اسحاق (ع) بود. بدینسبب به کلّیه انبیایی که بعداً از نسل حضرت یعقوب (ع) پا بر عرصهٔ تاریخ گذاردهاند، «بنیاسرائیل» گفته شد و در مقابل، به پیامبرانی که از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) مبعوث گردیدند، بنیاسماعیل اطلاق میشود.
آغاز تاریخ قوم «بنیاسرائیل»، به دورهٔ حیات جدّ اعلای آنها، حضرت ابراهیم (ع) برمیگردد. حضرت ابراهیم (ع) حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد، خانوادهٔ خود را به کنعان آورد.
آلبر ماله، دربارهٔ سکنای اوّلیهٔ بنیاسرائیل مینویسد:
ملّت یهود قوم کوچکی از بنیسام بوده و اصلاً از «کلده» آمده. قبایل آن، مدّتها در بیابانهایی که فیمابین «بینالنهرین» و «فلسطین» و «مصر» واقع شده، به حالت چادرنشینی، عمری به سر آورده بودند و به همان وضع چادرنشینان صحرای «آفریقا» زندگی میکردند. به این معنی که به درّههای پر آب و علف میرفتند و چون مراتع آنها رو به تمامی میگذاشت، تغییر جا میدادند و مخصوصاً در اطراف فلسطین و مصر میگشتند؛ زیرا زمین پربرکت آن صفحات، پسند خاطرشان افتاده بود موقعی هم که در فلسطین جاگیر شدند، باز به قبایل منقسم بودند و فقط حدود هزار سال قبل از میلاد، سلطانی برای خود برگزیدند.
«بنیاسرائیل» را عبرانی نیز میخوانند. برخی دانشمندان معتقدند که نام «عبرانی» را «کنعانیان»، پس از ورود حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین «کنعان» به ایشان دادهاند و وی را عبرانی خواندهاند که بعدها جزو القاب این حضرت شد و لقب یاد شده در خاندان وی باقی ماند. عبرانی از ماده «عَبَرَ» بهمعنای گذر کردن از نهر میآید، به اعتبار اینکه، حضرت ابراهیم (ع) از «رود فرات» عبور کرد و وارد «کنعان» شد، این لقب را به ایشان دادند.
بنا به گزارشهای تاریخی، زادگاه ابراهیم (ع) در «اور» کلدانیان بود، پس از مهاجرت جمعیِ قومش به «حرّان» و سپس به «فلسطین»، در آنجا سکنا گزید. فرزندان و نوادگان او، اسحاق و یعقوب نیز در کنعان ساکن بودند.
حضرت ابراهیم (ع) از تبار سام فرزند نوح (ع) بود و در حوالی سال ۱۹۰۰ق.م. در شهر «اور» بهدنیا آمد. او از اور، به «حرّان» و از آنجا، به کنعان مراجعت کرد.
شریعت حضرت ابراهیم (ع) دینحنیف بود. حنیف از مادّه حنف بهمعنای برگشتن از گمراهی به استقامت و راه راست است.
خداوند متعال در سورهٔ «آل عمران» دربارهٔ حضرت ابراهیم (ع) میفرماید:
«ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه بر دین حنیف (حقگرا) و تسلیم خدا بود و از مشرکان نبود.»
سخن دیگر این است که هرکس به امر خدا، تسلیم باشد و هیچ مخالفتی نکند، حنیف است.
در نزد عرب، هرکس بر دین ابراهیم (ع) بود، به او حنیف میگفتند و بتپرستان نیز در زمان جاهلیّت خود را حنیف و پیرو دین ابراهیم (ع) میانگاشتند؛ اما پس از بعثت پیامبر (ص) و مطرح شدن دین اسلام، پیروان اسلام، حنیف نامیده شدند؛ اما اینکه حنیف بر عربهای بتپرست نیز اطلاق میشد، به این دلیل بود که آنان از دستورهای آیین ابراهیمی فقط به دو سنّت ختنه و حجّ پایبند بودند و آن را برای حنیف بودن، کافی میدانستند.
واژههای «حنیف» و «حنفا» به کرّات در «قرآن کریم» آمده است. حنیف ده مرتبه و حنفا دو مرتبه ذکر شده است. مراجعه به آیات یاد شده نشان میدهد که حنفا به اشخاص با ایمان، پاک و حقجو گفته میشده که ایمان آنان با اخلاص به یکتاپرستی و دوری از شرک و اندیشه های فاسد همراه بوده است.
علامه طباطبایی (ره) در توضیح کلمهٔ حنیف بیان میکند که:
حنفا برگرفته از مادّهی حنف بهمعنای متمایل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفریط، بهسوی اعتدال است؛ لذا خداوند اسلام را بدین جهت حنیف خوانده است که به خلق دستور میدهد، در تمامی امور حدّ وسط را رعایت نموده و از انحراف بهسوی افراط و تفریط بپرهیزند.
درباره این سایت